Room Maybe Call me Follow me
Ocean
Ocean
جهان از چشمان من...
  • ۱۰ : views
  • ۱ : Likes
  • ۰ : Comments

روزی دوباره سبز خواهیم شد

ولی من باور دارم روزی دوباره جهان سبز خواهد شد...

میخواهم بنویسم از حال این زمانه، امروز ۹ مهر، روزی که در خیابان‌ها نفرت را فریاد می‌زنند، خوبی‌ها را کوچک می‌شمارند و مردم خود به یکدیگر ظلم میکنند. مردم به دو گروه و دو دسته تقسیم شده‌اند. البته شاید میتوان اینطور گفت، زیرا که حقیقتا مردم متفرق شده‌اند نه دو دسته! هیچکس دیگری را گرامی نمی‌دارد، نمیخواهم مثالی توهین آمیز بزنم اما همچون موجودات درنده خو به رفتار پست گرایش پیاده کرده‌ایم و چه دردناک است، چه دردناک است هر کس بدون هیچ ترحم و دلرحمی با تمام توان به نزدیکترین خود صدمه می‌زند تا شاید قدری بیشتر از زندگی سود ببرد. چه بد انسانیت خود را به خشم و طمع باخته‌ایم، دیگر چشم، نمی‌بیند همنوع و هم وطن را، یکی بد می‌کند، کل طایفه را در آتش عقده‌ها و نفرت‌های یک عمر زندگی می‌سوزانند! این شده وضعیت وطن من، وطنی که افتخار می‌کردم به شاهش کوروش و خون هخامنشی‌ام، به وطنی که قدمگاه امامم رضا(ع) شده بود، به وطنی که اصالتش قابل ستایش و نیک سرشتی آن زبان‌زد جهانیان بود. حال از آن همه شکوه جز حقارت و پستی چه باقی مانده است؟ سخنان که پر از الفاظ رکیک و ناپسند شدند، عقیده‌ها که بر آزار یکدیگر شکل گرفته‌اند، رفتارها که زخم بر زخم تن‌ها می‌گذارند و دلشوره شبانه مادران را صد برابر می‌کنند، لطفاً به من بگویید... اصالتمان را کجا میتوانم پیدا کنم؟ آیا هنوز زنده است؟ آیا کسی به او فکر می‌کند؟ نکند تنها به کنج گوشه‌ای پناه برده تا مبادا بیش ازین دردی متحمل شود؟ کسی نمیخواهد از او مراقبت کند؟ او همان اصالت خون آریایی و همان نجابت پیشینیان ماست! کسی دلش تنگ نشده است؟ نکند فقط منم که به او فکر میکنم...

بگذارید بار دیگر از شما بپرسم

نفرت را تا کجا ادامه خواهید داد؟ به چه میخواهید برسید؟ آیا برای رسیدن به هدفتان، راه دیگری نخواهد بود؟ آیا نزاع و درگیری همان است که شما می خواستید؟ آیا این سرشت و ذات شماست؟ اگرنه چرا بر خلاف ذات خود قدم بر می‌دارید؟ بد کردن و صدمه زدن برایتان مطلوب است؟ اگر نه چرا پافشاری می‌کنید؟

اینجا می‌نویسم مهری شود تا سالهای بعد

اکنون خانه بزرگ من، پر از فساد و تباهی شده، برادر به برادر رحم نمی‌کند، ندیده قضاوت می‌کنند و همدیگر را دار مجازات می‌آویزند. در این لحظه که هر کسی مطابق سرشت خود قدم برمی‌دارد یا در سردرگمی دست و پا میزند... من هنوزم به این خاک و بوم باور دارم، باور دارم روزی خانه‌مان سبز خواهد شد، اصالت خون‌مان بیدار خواهد شد و از نو خواهیم ساخت! با عشق و محبت، با همدلی و همیاری هم برای هم...

بسی رنج بردم در این سال سی    *    عجم زنده کردم بدین پارسی

.

.

.

فقط امیدوارم تا آن لحظه زنده باشم...

۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی