دلم میخواد دیگه قوی نباشم، دیگه مسئولیت پذیر نباشم، مهر و محبت قلبی برای کمک به بقیه و دو دل شدن برای خودم، نمیخوام دیگه تجربش کنم
یک مطلب روانشناسی خونده بودم که میگفت: هر چه آدم گشادهتر باشه تا مردم رو درک کنه و باهاشون همدردی کنه، بیشتر هم از بیرون آسیب میبینه
این قاعده برونگراییه، هر چقدر بیشتر بیرون خودتو ببینی تا محیط بیرونو درک کنی، بیشتر هم از محیط بیرون ورودی خواهی داشت و چه عذابی که تو دنیای پر از نفرت و بدخواهی باشی، دردناکه وقتی میخوای بیرون از خودت بری و کمک کنی به بقیه تا دردشون کمتر بشه، اما خودت آسیب میبینی چون این قاعده برون رفتنه!
اخرش هم با وجود میل قلبیم به همدردی، باید خودمو وادار کنم تا یاد بگیرم ادای آدم قوی بودن در نیارم و بیرون نرم از خونه درونم.
حقیقتش دیگه نمیخوام قوی باشم پس فاصله میگیرم و به درونی میرم که هیچوقت دیگه نخواد بیرونو لمس کنه.